سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسبان نخستین روزنامه گردشگری ایران ویژه نامه شهر جدید پردیس

صفحه خانگی پارسی یار درباره

\مسمغان\ بومی‏ترین سلسله بام ایران ادامه اول

 

دومین حمله اعراب به سرزمین‏های شمالی

دومین حمله اعراب به سرزمین‏های شمالی به سال 96 هجری و در زمان خلافت "سلیمان بن عبدالملک مروان" رخ داد.

در زمان این خلیفه، "قتیه بن مسلم"، والی خراسان بنا را بر ناسازگاری با خلیفه گذاشت اما وی به دست "وکیع بن سود" به قتل رسید و خلیفه وقت، "یزید بن مهلب" را که پیش از این حکمرانی بر کوفه را برعهده داشت راهی تخت فرمانروایی خراسان شد.

یزید از شرایط مناطق شمالی کوهستانی مطلع بود و می‏دانست ایشان نه تنها باج خراج سالیانه خود نمی‏پردازند بلکه فرستادگان دستگاه خلیفه را نیز به هلاکت می‏رسانند.

از این رو، لشکری را آماده و راهی این نقاط کرد اما در این رویارویی هر دو قدرت منطقه یعنی اسپهبد طبرستان و مسمغان دماوند با پذیرفتن صلح‏نامه‏ای متعهد به پرداخت مجدد باج و خراج سالیانه خود شدند و بار دیگر قلمرو خود را حفظ کردند.

سومین حمله اعراب در سال 131 هجری با لشگرکشی ابومسلم به ری همراه بود که این بار دیگر از پذیرش صلح‏نامه توسط مسمغان خبری نبود و حکام سرزمین دماوند در پاسخ به نامه ابومسلم او را بیگانه خطاب کرده و کارش را نافرجام خواندند.

ابومسلم از این پاسخ خشمگین شد و سپاهیان خود را به فرماندهی "موسی بن کعب" راهی مناطق کوهستانی کرد.

موسی بن کعب نیز از جنگ‏های گذشته و شکست اعراب چندان بی‏تجربه نبود از این رو، جرات وارد شدن به دماوند را نداشت؛ پس در بیرون این سرزمین اردو زد.

 

*اتخاذ 2 رویکرد در جنگ چهارم تاریخ با اعراب

مسمغان در مشورت با کارشناسان نظامی خود دو رویکرد را در جنگ چهارم تاریخ با اعراب انتخاب کرد؛ نخست آنکه شریان حیاتی آذوغه و مهمات را از پشت‏سر با حملات چریکی بر نیروهای کعب ببندد و دومین رویکرد، انجام حملات شبانه با نیروهای کم اما ضربات مهلک و سود جستن از اصل غافلگیری بود.

این استراتژیک هوشمندانه مسمغان موثر افتاد و سپاه مستاصل اعراب با دریافت خسارات فراوان به سوی خراسان بازگشت.

سرزمین دماوند با حاکمیت مسمغان تا به قدرت رسیدن عباسیان بدون گزند بیگانگان همچنان به حیات خود ادامه می‏داد اما با مرگ مسمغان و جانشینی پسر بزرگ که البته نامی از وی در تاریخ دیده نمی‏شود نافرمانی‏های بردار کوچک‏تر، پرویز مسمغان بالا گرفت تا آنجا که این برادر لجام‏گسیخته شبانه از دماوند گریخت و به دربار خلیفه منصور عباسی پناهنده شد.

وی در چند نبرد اعراب شرکت کرد و خود را به مقام و مرتبه‏ای بزرگ در نزد منصور عباسی رساند.

در سال 141 هجری منصور عباسی تصمیم گرفت تا به طبرستان لشگرکشی کند؛ این اقدام خلیفه با جنگی سخت میان مسمغان دماوند با پدر همسرش اسپهبد طبرستان همزمان شد.

اما حضور دشمن سوم، موجبات صلح داماد سرکش و پدر همسرش را فراهم ساخت و بر اساس انعقاد صلح‏نامه‏ای این دو قدرت مطلق مناطق کوهستانی شمال کشور از جنگ دست کشیده، بار یکدیگر علیه دشمن بیگانه متحد شدند.

این اتحاد با توفیقاتی نیز همراه بود چرا که سپاه عرب کاملا در مقابل لشگریان متحد طبری و دماوندی ناکام شده بود.

اما به کار گیری یک نیرنگ صفحه روزگار را برای متحدین شمالی برگرداند.

"ابوالخصیب" دستور داد تا سربازانش او را مورد ضرب و شتم شدید قرار دهند و موهای سرش را بتراشند.

وی با این ترفند و در قالب فردی رانده شده از سپاه اعراب، مظلوم و آماده انتقام وارد قلمرو طبریان شد و اطلاعاتی کامل نظیر چگونگی بازگشایی درهای وردی آشکار و پنهان قلعه، نقطه ضعف‏های دژ دماوندی‏ها، کاستی‏های سپاه دشمن و روش‏های کاربردی هجوم را بدست آورد.

او در حین اقدامات جاسوسی خود و پس از مدتی با ساده‏لوحی حکام دماوندی و طبری به امین آنها بدل گشت.

ایشان نیز غافل از عمل فریب‏کارانه ابوالخصیب و با خیال باطل سود جستن از داشته‏های اطلاعاتی این مرد از سپاه عرب و استفاده از آن علیه دشمنان بیگانه تمامی روش‏های جنگی خود را برملا ساختند.

ابوالخصیب پس از تکمیل داشته‏های خود از طبرستان در نامه‏ای، "خازم" را از آنچه می‏دانست با خبر کرد.

اعراب با تکیه به این تدبیر حیله‏گرانه خود توانستند دروازه‏های قلعه طبرستان را گشوده و آنجا فتح کنند.

پس از تصرف طبرستان، خلیفه به همراه پرویز مسمغان خیانت‏پیشه به سوی استوناوند، مرکز حکومت سرزمین دماوند هجوم برد، آخرین مسمغان را کشت و از همان روز استقلال دماوند از بین رفت.

پس از این واقعه، دیگر تاریخی مستقل از سرزمین دماوند موجود نیست و اتفاقات نواحی کوهستانی شمالی کشور با سرنوشت سایر مردمان این دیار گره خورده است.

حکام، والیان و گماشته‏هایی در این سرزمین حکومت کرده، سر تعظیم فرود آورده و یا طغیان کردند تا سرانجام در سال 909 هجری، شاه اسماعیل صفوی به حاکم آن زمان دماوند، سمنان، فیروزکوه و خوار یعنی "امیرحسین کیا بن علی بن لهراسب بن افراسیاب" حمله برد و آن نواحی را فتح و امیرحسین را به زندان بیفکند و حاکم مغلوب در زندان خودکشی کرد.

شاه اسماعیل، حکومت این نواحی را به فردی بنام "ولدراس خان" داد تا اینکه شاه عباس صفوی، دماوند و مناطق اطراف آن را به یکی از پسران "میربیگ" از خاندان مرعشی سپرد.