سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسبان نخستین روزنامه گردشگری ایران ویژه نامه شهر جدید پردیس

صفحه خانگی پارسی یار درباره

\مسمغان\ بومی‏ترین سلسله بام ایران ادامه

 

*جنگ‏های دماوند

اما در این سال لشگر اعراب به فرماندهی نعیم بن مقرن، آهنگ حمله از همدان به ری را نواخت، در این زمان "سیاوخش بن مهران بن چوبین"، حاکم ری از دو پادشاه دیگر نواحی شمالی طبرستان و دماوند درخواست یاری نمود و ایشان نیز پذیرفته، سپاه خود را به میدان پیکار با اعراب گسیل داشتند.

اما ری به دلیل خیانت یکی از نزدیکان به نام "زینبی ابو فرخوان" شکست خورد و ری تسخیر شد.

معنا و مفهوم دیگر سقوط حکومت ری، همان شکست دماوند بود چراکه سپاه دماوند نیز در آتش این پیکار سوخت و تا میزان قابل توجهی به دلیل لطمات وارده تضعیف شده بود.

از این رو، مسمغان با پیش‏بینی تعیین دماوند به عنوان مقصد بعدی حمله سپاه بادیه‏نشینان عرب، پیک حامل نامه‏ای مبنی بر میل سرزمین دماوند و پادشاه مسمغان برای صلح راهی ری کرد.

مقرن که از دشواری‏های نبرد در کوهستان و گذر از مناطق پرخطر سرزمین دماوند مطلع بود، پیک دماوندی را به حضور پذیرفت و صلح‏نامه‏ای بین مسمغان مردانشاه و سردار عرب منعقد شد تا به موجب آن، حکام دماوند سالیانه 200 هزار درم پرداخت کنند تا مرزهایش در امان بماند.

البته از این دست صلح‏نامه‏ها و پیمان‏‏ بستن‏ها بین دستگاه خلفای عرب و فرمانروایان سلسله مسمغان دماوند بسیار بوده و بسیار نیز شکسته شده است زیرا حکام دماوند اساسا از داشتن تعهد به اعراب بیزار بوده و از هر فرصت و تعللی برای شکست صلح، عدم پرداخت باج و خراج و به هلاکت رساندن عوامل حکومتی عرب مستقر در دماوند استفاده می‏کردند.

سال 30 هجری، تاریخ شاهد تلاشی جدی از سوی اعراب برای فتح دماوند بود.

اما این دیار در آن دوران همانند امروز به داشتن مردمانی خونگرم، میهمان‏نواز و مهربان اما در عین حال دلیر، جنگجو و شجاع افتخار می‏کرد.

این روحیه جنگاوری و سلحشوری از سویی و استقرار دماوند در منطقه‏ای سوق‏الجیشی نظامی، استحکام در سه راه فلات مرکزی، اشراف بر نواحی پایین‏دست ری، ایفای نقش به عنوان دروازه طبرستان و وجود گردنه‏های صعب‏العبور به واقع برای سپاهیان دشمن لقمه‏ای گلوگیر و حریفی چقر به شمار می‏آمد.

در زمان خلافت عثمان، سعید به عاص، امیر کوفه، پس از تجهیز سپاه خود راهی مناطق شمالی کشور شد.

اعراب در ابتدا "تمیشه" و "گرگان" را به تصرف خود درآوردند؛ پس از آن به فتح "رویان" پرداخته و دست‏آخر نظرشان به سوی دماوند معطوف شد که این بار نیز مسمغان دماوند سیاستی همچون گذشته را در پیش گرفت و طبق روال گذشته پرداخت باج و خراج را پذیرفت و بدین ترتیب قلمرو حکمرانی خود را از گزند اعراب نجات داد.

در سال 41 هجری و زمانی که معاویه بر تخت حکومت تکیه زد از وضع و شرایط سرزمین‏های طبرستان و دماوند خبردار شد.

بنابراین، "مصقله بن هبیره بن شبل الثعبی الشیبانی"، از سرداران خود را با سپاهی راهی این مناطق کرد تا سرکشان دماوندی و شمالی را که بار دیگر از پرداخت باج و خراج سر باز زده می‏زدند، سرکوب کنند.

اما مردم دماوند و طبرستان هوشمندانه، بی‏واهمه از سپاه اعراب و بدون ایجاد مزاحمت اجازه ورود آنها به داخل مناطق کوهستانی را دادند.

در همین اوصاف، ناگهان متجاورین در دره‏ای گرفتار شده و تخته سنگ‏هایی عظیم را همچون آواری بر روی سر خود دیدند؛ بسیاری از آنها کشته شدند و سردار بلند‏آوازه عرب نیز به دستان سربازان طبری گردن زده شد و نام دره یاد شده به نام دره "مصلقه" شهره شد.

علاوه بر مصلقه، مناطق کوهستانی سرزمین دماوند و شمال کشور شکست لشگریان عرب را به فرماندهی "محمد بن اشعث قیس کندی" را نیز در کارنامه خود دارند.

اما اشعث از آن ناکامی نظامی جان سالم به در برد ولی سپاه او توسط سپاه دماوند و طبریان قلع و قمع شد.

این دو جنگ حامل تلفات و لطمات سنگین برای اعراب، وحشتی بزرگ در دل دستگاه خلفای عرب ایجاد کرد به شکلی که تا سالیان طولانی سپاهیان آنها جرات لشگرکشی به مناطق شمالی را نداشتند.


\مسمغان\ بومی‏ترین سلسله بام ایران ادامه اول

 

دومین حمله اعراب به سرزمین‏های شمالی

دومین حمله اعراب به سرزمین‏های شمالی به سال 96 هجری و در زمان خلافت "سلیمان بن عبدالملک مروان" رخ داد.

در زمان این خلیفه، "قتیه بن مسلم"، والی خراسان بنا را بر ناسازگاری با خلیفه گذاشت اما وی به دست "وکیع بن سود" به قتل رسید و خلیفه وقت، "یزید بن مهلب" را که پیش از این حکمرانی بر کوفه را برعهده داشت راهی تخت فرمانروایی خراسان شد.

یزید از شرایط مناطق شمالی کوهستانی مطلع بود و می‏دانست ایشان نه تنها باج خراج سالیانه خود نمی‏پردازند بلکه فرستادگان دستگاه خلیفه را نیز به هلاکت می‏رسانند.

از این رو، لشکری را آماده و راهی این نقاط کرد اما در این رویارویی هر دو قدرت منطقه یعنی اسپهبد طبرستان و مسمغان دماوند با پذیرفتن صلح‏نامه‏ای متعهد به پرداخت مجدد باج و خراج سالیانه خود شدند و بار دیگر قلمرو خود را حفظ کردند.

سومین حمله اعراب در سال 131 هجری با لشگرکشی ابومسلم به ری همراه بود که این بار دیگر از پذیرش صلح‏نامه توسط مسمغان خبری نبود و حکام سرزمین دماوند در پاسخ به نامه ابومسلم او را بیگانه خطاب کرده و کارش را نافرجام خواندند.

ابومسلم از این پاسخ خشمگین شد و سپاهیان خود را به فرماندهی "موسی بن کعب" راهی مناطق کوهستانی کرد.

موسی بن کعب نیز از جنگ‏های گذشته و شکست اعراب چندان بی‏تجربه نبود از این رو، جرات وارد شدن به دماوند را نداشت؛ پس در بیرون این سرزمین اردو زد.

 

*اتخاذ 2 رویکرد در جنگ چهارم تاریخ با اعراب

مسمغان در مشورت با کارشناسان نظامی خود دو رویکرد را در جنگ چهارم تاریخ با اعراب انتخاب کرد؛ نخست آنکه شریان حیاتی آذوغه و مهمات را از پشت‏سر با حملات چریکی بر نیروهای کعب ببندد و دومین رویکرد، انجام حملات شبانه با نیروهای کم اما ضربات مهلک و سود جستن از اصل غافلگیری بود.

این استراتژیک هوشمندانه مسمغان موثر افتاد و سپاه مستاصل اعراب با دریافت خسارات فراوان به سوی خراسان بازگشت.

سرزمین دماوند با حاکمیت مسمغان تا به قدرت رسیدن عباسیان بدون گزند بیگانگان همچنان به حیات خود ادامه می‏داد اما با مرگ مسمغان و جانشینی پسر بزرگ که البته نامی از وی در تاریخ دیده نمی‏شود نافرمانی‏های بردار کوچک‏تر، پرویز مسمغان بالا گرفت تا آنجا که این برادر لجام‏گسیخته شبانه از دماوند گریخت و به دربار خلیفه منصور عباسی پناهنده شد.

وی در چند نبرد اعراب شرکت کرد و خود را به مقام و مرتبه‏ای بزرگ در نزد منصور عباسی رساند.

در سال 141 هجری منصور عباسی تصمیم گرفت تا به طبرستان لشگرکشی کند؛ این اقدام خلیفه با جنگی سخت میان مسمغان دماوند با پدر همسرش اسپهبد طبرستان همزمان شد.

اما حضور دشمن سوم، موجبات صلح داماد سرکش و پدر همسرش را فراهم ساخت و بر اساس انعقاد صلح‏نامه‏ای این دو قدرت مطلق مناطق کوهستانی شمال کشور از جنگ دست کشیده، بار یکدیگر علیه دشمن بیگانه متحد شدند.

این اتحاد با توفیقاتی نیز همراه بود چرا که سپاه عرب کاملا در مقابل لشگریان متحد طبری و دماوندی ناکام شده بود.

اما به کار گیری یک نیرنگ صفحه روزگار را برای متحدین شمالی برگرداند.

"ابوالخصیب" دستور داد تا سربازانش او را مورد ضرب و شتم شدید قرار دهند و موهای سرش را بتراشند.

وی با این ترفند و در قالب فردی رانده شده از سپاه اعراب، مظلوم و آماده انتقام وارد قلمرو طبریان شد و اطلاعاتی کامل نظیر چگونگی بازگشایی درهای وردی آشکار و پنهان قلعه، نقطه ضعف‏های دژ دماوندی‏ها، کاستی‏های سپاه دشمن و روش‏های کاربردی هجوم را بدست آورد.

او در حین اقدامات جاسوسی خود و پس از مدتی با ساده‏لوحی حکام دماوندی و طبری به امین آنها بدل گشت.

ایشان نیز غافل از عمل فریب‏کارانه ابوالخصیب و با خیال باطل سود جستن از داشته‏های اطلاعاتی این مرد از سپاه عرب و استفاده از آن علیه دشمنان بیگانه تمامی روش‏های جنگی خود را برملا ساختند.

ابوالخصیب پس از تکمیل داشته‏های خود از طبرستان در نامه‏ای، "خازم" را از آنچه می‏دانست با خبر کرد.

اعراب با تکیه به این تدبیر حیله‏گرانه خود توانستند دروازه‏های قلعه طبرستان را گشوده و آنجا فتح کنند.

پس از تصرف طبرستان، خلیفه به همراه پرویز مسمغان خیانت‏پیشه به سوی استوناوند، مرکز حکومت سرزمین دماوند هجوم برد، آخرین مسمغان را کشت و از همان روز استقلال دماوند از بین رفت.

پس از این واقعه، دیگر تاریخی مستقل از سرزمین دماوند موجود نیست و اتفاقات نواحی کوهستانی شمالی کشور با سرنوشت سایر مردمان این دیار گره خورده است.

حکام، والیان و گماشته‏هایی در این سرزمین حکومت کرده، سر تعظیم فرود آورده و یا طغیان کردند تا سرانجام در سال 909 هجری، شاه اسماعیل صفوی به حاکم آن زمان دماوند، سمنان، فیروزکوه و خوار یعنی "امیرحسین کیا بن علی بن لهراسب بن افراسیاب" حمله برد و آن نواحی را فتح و امیرحسین را به زندان بیفکند و حاکم مغلوب در زندان خودکشی کرد.

شاه اسماعیل، حکومت این نواحی را به فردی بنام "ولدراس خان" داد تا اینکه شاه عباس صفوی، دماوند و مناطق اطراف آن را به یکی از پسران "میربیگ" از خاندان مرعشی سپرد.